شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

خبر خبر خبردار شایان شده دندون دار!!!

سلام گل پسر قند عسلم امروز ٢٦/١٢/١٣٩٢ اولین دندونت توسط مامان رویت شد....مباااااارکههههههههههه امروز ظهر دستم و شستم و انگشتم و طبق معمول هر روز کردم تو دهنت که ببینم خبری هست یا نه که دیدم بعععععععععععععععله...کلی خوشحال شدم و ذوق کردم و بوسه بارونت کردم. اولین دندون...دندون جلو پایینی و سمت راست هست.بازم مبارکه عسلم هنوز خیلی کوچولوه نمیشه عکسش و بگیرم.بیشتر که اومد بیرون عکسشم میگذارم ...
26 اسفند 1392

هشتمین ماهگرد نفسم-روزهای پایانی سال 92

سلام نفسم... یه ماه دیگه گذشت...و تو یه ماه بزرگتر و اقاتر شدی                         هشت ماهگیت مبارک جیییییییییییگررررررررررررر این ماه چون نوبت بهداشتت نبود از وزنت خبر ندارم.امیدوارم خوب وزن گرفته باشی.ولی به نظر خودم که ضعیف شدی.لپات رفتن همه میگن ماله دندونه. اخرین روزهای سال ٩٢ رو داریم میگذرونیم.سال ٩٢ خیلی سال خوبی واسه ما بود.دلیلش هم فقط تو بودی عسیسم خدا تو سال ٩٢ تو فرشته ناز و پاک و معصوم و به من و بابایی هدیه داد که بهترین هدیه از طرف خدا واسه ما بودی.من تو این سال مادر شدم تو باارزشتری...
20 اسفند 1392

احوالات ماه هشتم شایان!

سلام همه کس مامان و بابا... عزیزم یه عالمه حرف دارم باهات...البته یکمم شکایت دارم ازت...میگم حالا این چند روزی که گذشت روزهای نسبتا سختی بود.اول از همه که دستت به بخاری خورد و سوخت.فردا شبش دیدم بی حالی و یکمم بدنت گرمه بهت استامینوفن دادم و خوابیدی.صبح که بابا میخواست بره سر کار ما رو هم برد خونه مامانبزرگ جون.چون شما شبش حالت خوب نبود و من فقط ٢ ساعت خوابیده بودم.چشمام باز نمیشد.خلاصه که رفتیم خونه مامانم تا کمک باشه تو نگهداری از شما گل پسر که حالت هم خوب نبود. از اون روز شما یه ساز جدید زدی!!!قبلا گفته بودم بد شیر میخوری ولی از اون روز که تب کردی به مدت ١ هفته از مامان می می نخوردی منو بگی داغون و ناراحت.واست میدوشیدم میریخ...
3 اسفند 1392
1